یادداشتی از سعید برزین -- اگر آیتالله خامنهای تا دو سال دیگر در قید حیات باشد و بحران پیشبینی نشدهای مملکت را با خود نبرد میتوان تصور کرد که شاید فرصتی برای شکل گرفتن اجماعی جدید درباره رهبری به وجود بیاید.
بستر این روند گفتوگوی عمومی میان جناحهای سیاسی و همچنین مردم عادی است که از زمان انتخاب رئیس خبرگان (اسفند ۹۳) تا انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان (اسفند ۹۴) خواهد بود.
در شرایط کنونی در میان مردم و افکار عمومی نشانهای دیده نمیشود که حاکی از اشتیاق فوری آنها به مشارکت در این بحث باشد. در میان جناحها هم فاصلهها زیاد است.
تندروها تلویحاً رفسنجانی و خاتمی را متهم به توطئه برای تشکیل یک شورا (مرکب از رفسنجانی، شاهرودی و حسن خمینی) کردهاند و اصلاحطلبان به نوبه خود گفتهاند تندروها میخواهند پشت شاهرودی سنگر ببندند و وی را عروسک نمایشی صحنه کنند.
بستر این روند گفتوگوی عمومی میان جناحهای سیاسی و همچنین مردم عادی است که از زمان انتخاب رئیس خبرگان (اسفند ۹۳) تا انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان (اسفند ۹۴) خواهد بود.
در شرایط کنونی در میان مردم و افکار عمومی نشانهای دیده نمیشود که حاکی از اشتیاق فوری آنها به مشارکت در این بحث باشد. در میان جناحها هم فاصلهها زیاد است.
تندروها تلویحاً رفسنجانی و خاتمی را متهم به توطئه برای تشکیل یک شورا (مرکب از رفسنجانی، شاهرودی و حسن خمینی) کردهاند و اصلاحطلبان به نوبه خود گفتهاند تندروها میخواهند پشت شاهرودی سنگر ببندند و وی را عروسک نمایشی صحنه کنند.
به چالش کشیدن گفتمان مسلط
سخنان رفسنجانی مملو از «ابهام» است و او با سخنان مبهم خود تخم مکث، تردید و تأمل را در حوزه گفتمان حاکم بر آینده رهبر تزریق میکند. مثلاً وقتی در مورد ریاست خبرگان «نه گفته که میآید و نه گفته که نمیآید» در واقع تمام سناریوهای ممکن را پیش چشم میآورد.
شاید منظورش این است که اگر پرچمداران تندرو (مثل مصباح یزدی و علمالهدی) نامزد شدند در برابرشان قد علم خواهد کرد و شاید اگر هاشمی شاهرودی کاندیدا شد در برابرش خواهد ایستاد و شاید به نفع او کنار برود؛ و شاید میخواهد در هر شرایطی داوطلب شود و یا همه اینها بهانه برای چیز دیگری است.
با القاء این شک و تردیدها است که رفسنجانی ذهنها را به دَوَران میاندازد، بحث و جدل را دامن میزند و بدینسان خط قرمزهای رسمی گفتمان غالب را کمرنگ میکند. در واقع، ابهامش تأثیر مشخص دارد چراکه تغییر و تحول در روایت حاکم را تشویق و ممکن میسازد.
تاکنون اصولگرایان مقولات خبرگان و رهبری را حوزه اختصاصی و شخصی خود دانستهاند. حتی عنوان میکنند که «خبرگان را نباید سیاسی کرد»، یعنی اینکه مثلاً این مقولات در عالم ملکوت و شهود است و فقط قدیسین روحانی حق نظر دارند. اما رفسنجانی با بحثهای اخیر خود وارد این حیاط خلوت حاکم شده و فعالان و مردم را هم بدنبال خود فرا میخواند.
یعنی همان مردمی که فقط بین ۱۰ تا ۲۰ درصدشان در مناطق شهری – یعنی مراکز ثروت، تحصیل و مدرنیسم – در انتخابات قبلی خبرگان شرکت کردند و بین ۳۰ تا ۴۰ درصدشان در مناطق دورافتاده و سنتی و کمدرآمد به خبرگان رای دادند.
اشاره تلویحی رفسنجانی به اصل ۱۰۷ قانون اساسی (و اهمیت «مقبولیت عامه» رهبر) است که نیاز به گفتوگو درباره رهبری را نه تنها میان جناحهای سیاسی که میان مردم کوچه و بازار ضروری میسازد. با تزریق این افکار و اندیشهها است که گفتمان مسلط فرسایش پیدا میکند و بدینسان اجماع جدیدی - خواسته یا ناخواسته - در قبال رهبر آینده شکل میگیرد.
No comments:
Post a Comment