دیدگاه نویسنده الزاما بیانگر نظر ایران وایر نیست. ایران
وایر در بخش وبلاگ ها، از انتشار همه دیدگاه ها استقبال می کند.
Sunday, January 31, 2016
The Shahzadeh Garden -باغ شاهزاده
پیشینه کاریز(کهریز) یا قنات
Aqueduct / Qanat History
Supplying water for the world
The Shahzadeh Garden -باغ شاهزاده
Shazdeh Garden meaning Prince’s Garden is a historical Persian garden located near (6km away
Aqueduct / Qanat History
Supplying water for the world
The Shahzadeh Garden -باغ شاهزاده
Shazdeh Garden meaning Prince’s Garden is a historical Persian garden located near (6km away
Saturday, January 30, 2016
حقایقی تکان دهنده..... نام: روح الله تبار: هندوزاده وعرب
چنین بسیاری از محققین و
پژوهشگران هندوزاده بودن خمینی را تایید کرده اند و از جمله استاد دکترعباس
میلانی، مورخ، ایرانشناس و مدیر برنامهٔ مطالعات ایرانی در دانشگاه
استنفورد بارها در برنامه تلویزیونی به هندوزاده بودن خمینی اشاره کرده است
و در این میان شباهت بسیار زیاد آرم جمهوری اسلامی و نماد سیک های هندو هم
نکته ای قابل توجه ای است. یک روحانی شیعه هم که مدت ها ساکن هند بود به
اسم آقای احمد علی مصباح در این خصوص در هندوستان پژوهشهائی انجام داده بود
و نتیجه پژوهش را بعدها اینچنین اعلام کرد که” در منطقه شبه قاره هند در
بین سیک های هند رسم بوده است که شال هایی به دور سر و کمر خود با رنگ های
متنوع از جمله سیاه,سفید, سبز و دیگر رنگ ها میبستند و زمانیکه پدربزرگ
خمینی که از سیک های هندوستان بود و برای انگلیس ها کار میکرد و برای آنکه
راحت تر و آسوده تر بتواند با مسلمانان بویژه شیعیان معاشرت و در میان
ایرانیان نفوذ کند به ظاهر مسلمان شد و نام احمد هندی را برگزید و از آنجا
که با شال سیاه بر سر بسته شده به ایران و نجف و کربلا رفت و آمد میکرد و
چون در ایران بر سر نا آگاهی عموم مردم بستن شال و یا پارچه سیاه بر سر به
صورت عمامه نشانه سید بودن بود به حساب می آمد برای همین هم به احمد هندی
لقب سید داده شد و او را سید احمد هندی نامیدند.”
نتیجه بسیاری از تحقیقات و پژوهش های انجام شده حکایت از آن دارد که پدر بزرگ خمینی (احمد هندی) زاده روستای کینتور درمنطقه بربنکی در ایالت اوتار پرادش هندوستان بود و بعد درکشمیر و بعد لکنو بوده و از لکنو کشور هند را ترک کرد و راهی نجف شده است, احمد هندی در نجف با شخصی به نام یوسفخان کمرهای، از اهالی روستای فرفهان از توابع خمین آشنا شد و همراه یوسف خان به روستای فرفهان خمین رفت و در آن روستا اقامت کرد،اگرچه با این تصمیم او، پیوندش با کشور هند قطع شد، اما بعد از آن نیز وی همچنان با لقب هندی شناخته میشد.
این لقب بعدها نیز به نوادگان او منتقل شد، بهگونهای که خمینی خود در برخی از غزلهایش از تخلص هندی برای خود استفاده میکند.(دیوان امام! تهران،چاپ سال ۱۳۷۲) و آیت الله مرتضی پسندیده برادر بزرگ و ناتنی (از پدر یکی بودن) خمینی، به صراحت اعلام کرد که پدربزرگش از هند آمده و بالاتر از اسم اجداد خود را در هند نمیتواند بیاد بیاورد(یعنی شجرنامه دال بر سید بودن ندارند) و راجع به پدر خمینی یعنی مصطفی هندی هم آیت الله مرتضی پسندیده میگوید:”پدرمان چند سالی از خمین رفت تا در پیش مراجع اصفهان و نجف تحصیل کند” و جالب است که او ادامه میدهد که:”اسامی اساتید پدرمان در اصفهان و نجف در خاطرم نیست ولی میدانم از مراجع بوده اند”! و جالبتر آنکه محقیقین نتوانستند کوچکترین اثر و نشانی از وجود و حضور مصطفی هندی در هیچ کدام از مراکز مذهبی پیدا کنند و به جای آن نشانه هایی از رد پدر خمینی (مصطفی هندی) در هند و عضویت در انجمن فراماسنری اخوّت وهمکاری مصطفی هندی در ایران با شرکت نفت انگلستان و ایران و فردی که به ظاهر مسلمان شده بوده به نام حاج ولیام سن پیدا کردند .
با بررسی کتاب خاطرات آقای سر دنیس رایت(دیپلمات انگلیسی در ایران) میتوان بیشتر به راز عدم حضور چندساله پدر خمینی(مصطفی هندی) پی برد, سر دنیس رایت (دیپلمات انگلیسی) در کتاب ”انگلیسیها در میان ایرانیان” بیان میکند که: {بسیاری از اداره امور جاسوسی انگلستان در ایران توسط کمپانی هند شرقی انجام میشد و به علت احترامی که مردم , حاکمان, امرا و درباریان ایرانی به آخوندهایی که سید بودن میگذاشتند و به علت جهل, خرافه پرستی و اعتقادی که مردم آن زمان ایران در دعانویسی سیدها برای حل مشکل و رفع چشم زخم و درمان بیماری داشتند بطوریکه ملاهایی که سید بودن نفوذ زیادی دراندرونی ها پیدا کرده بودند
و به خوبی به اخباراندرونی ها و محافل خصوصی دسترسی پیدا میکردند و به همین علت انگلستان بسیاری از جاسوسان خود را به شکل سید هندی به ایران میفرستاد تا ضمن جاسوسی سعی در نفوذ در بین مردم و حکومت کنند و اخبار را به موقع به انگلیسی ها بدهند و همچنین سیدهای هندی سعی میکردند در بین قبایل و عشایر نفوذ داشته باشند و آنها را علیه حکومت مرکزی تحریک کنند تا حکومت ایران ضعیف شود و حکومت ایران به فکر حرکت به سمت هندوستان و ضربه به مستعمره انگلستان نباشد و تحریک حکومت قاجار برای جنگ با روس ها از طریق سیدهای نفوذی و به بهانه جنگ با کفار و صدور فرمان جهاد و فشار به حکومت ایران برای جنگ با کافران و بعد شکست ایران و از دست دادن بسیاری از سرزمین های شمالی و حمایت انگلستان از تجزیه افغانستان از ایران در همین راستا بود و او در این کتاب بیان میکند که انگلستان چگونه هر چند سال یک بار جاسوسان خود را به هندوستان فرا میخواند تا به آنها آموزش ها و شیوه ها جدید نفوذ و جاسوسی را آموزش دهد.}
لازم به ذکر است برای اولین بار در ۱۷ دی سال ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات مقاله ای که با عنوان ”ایران و استعمار سرخ و سیاه” نوشته شده بود و تبار خمینی را از هند دانست که پس از آن مذهبی ها با اعتراض به نسبت دادن تبار خمینی به هند هیاهو و بلوا راه انداختند و آن را دروغ خواندند! و جالب است که یک سال بعدش در ۲۵ دی ۱۳۵۷ روزنامه اطلاعات آیت الله پسندیده برادر خمینی عنوان کرد که: ”جد ما از هند به ایران مهاجرت کرد.” و مردم یاد همان مقاله معروف با عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه به امضاء رشیدی مطلق افتادند و به این ترتیب هندو زاده بودن خمینی بر همه مسلم شد و مذهبی ها بلافاصله سعی کردند این مساله را عادی و بی اهمیت جلوه دهند!
نکته دیگر اینکه در زمان شاه, منتقدان خمینی به شعرهایی از خمینی اشاره میکردند که در آن خمینی به نام هندی تخلص کرده است اما در آن زمان مذهبی ها آن شعرها را دروغ، جعلی و شایعه های ساخته شده توسط شاه میدانستند اما سالها بعد آن شعرها با تصحیح شاعرانی همانند شهریار در جهت عرفانی و بهتر نمودن آنها و توسط موسسه تنظیم و نشر امام! خمینی منتشر شد و درستی و صحت صحبت های منتقدین خمینی ثابت شد و دیده شد درآن شعرها خمینی به نام هندی واقعاً تخلص کرده است, دراینجا به تعدای از آنها به نقل از “دیوان امام” ناشر موسسه تنظیم و نشر امام! خمینی، تهران، سال ۱۳۷۲ اشاره میکنم همانند:
راز عشق تو نگوید”هندی” چه کنم من،که ز رنگش پیداست (صفحه۵۰)
همه ایام چو”هندی” سر راهش گیرم،گرچه توفیق نظر درهمه ایامم نیست (صفحه۶۸)
”هندی” زهند تا به سر کویت آمده است،کی دل دهد به شاهی شیراز و ملک طوس (صفحه۱۲۸)
از بیت قبلی به خوبی میشود فهمید که چرا خمینی در جواب خبرنگاران که پرسیدند: چه احساسی دارید از برگشت به ایران؟ گفت:”هیچ”!
دیگر حدیث از لب ”هندی” تو نشنوی، جز صحبت صفای می و حرف می فروش (صفحه۱۳۱)
و به درستی راجع به بخت خود میگوید:
خوشدل از عاقبت کار شو ای ”هندی” از آنک، بر در پیــــر ره از بخت جـــــوان آمده ام (صفحه۱۳۹)
مخوان حدیث شب وصل خویش را ”هندی”،که بیمناک زچشم بد حسودانم (صفحه۱۵۶)
نهال عشقت اندر قلب ”هندی”،به غیر از آه و حسرت باقی نیست (صفحه۲۹۹)
و…
و عجیب بود که در زمان شاه مذهبی ها حتی به عمد چشمشان را بر روی کتاب هایی راجع به شرح حال خمینی که خودش انتشار داده بود بستند از جمله جلد دوم کتاب آثار الحجه در سال ۱۳۳۳ شمسی, صفحه های ۴۴ و۴۵ اسم پدر خمینی الاحمد الهندی ذکر شده است. بعدها در سال ۱۳۵۷ و همچنین در سال ۱۳۶۵ برادر بزرگتر و ناتنی خمینی(از پدر یکی بودن) یعنی آیت الله مرتضی پسندیده هندوزاده بودن خمینی را اعلام کرد و در کتابی به نام کتاب خاطرات آیت الله پسندیده, به کوشش محمد جواد مرادی نیا سال ۱۳۷۴, چاپ و صحافی موسسه انتشارات سوره, ناشر موسسه انتشارات حدیث, هندی بودن جد خمینی و اینکه فامیلی خانودگی آنها هندی بوده است را بیان کرد.
آیت الله پسندیده در کتاب خاطراتش میگوید:”حادثه جالبی که به هنگام صدور سجل (شناسنامه) پیش آمد, اعتراض مردم به نوشتن نام زنانشان بود (البته ایشان به عمد گویا فراموش کرده اند که آخوندها مردم را علیه رضا شاه تحریک میکردند, زیرا اولین قانون معروف به سجل احوال و یا آمار و ثبت احوال در ۱۴خرداد ۱۳۰۴ با پیگیری رضا شاه در پنجمین مجلس شورای ملی به تصویب رسید و آخوندها به مردم میگفتند که رضا شاه با تصویب این قانون به دنبال نابودی دین اسلام ناب محمدی است, او آمده و میخواهد اسم زن های شما را بنویسد و گفتن اسم زن و مادر به نامحرم جایز نیست.) ” و آیت الله پسندیده ادامه میدهد که:”ما فامیلی هندی را ثبت کردیم و بعدها چون فامیلی هندی شبهه وابستگی به انگلیسی ها را پیش میاورد من و روح الله (خمینی) فامیلی خود را عوض کردیم (جالبه نمیگن که چرا فامیلیشان شبهه وابستگی به انگلیسی ها را داشت) برای همین من فامیلی پسندیده را برای خود انتخاب کردم و روح الله فامیلی اش را به مصطفوی تغییر داد اما برادرمان نورالدین فامیلی اش هندی ماند و برای همین ما سه برادر, سه فامیلی متفاوت پیدا کردیم”!
براساس اسناد و مدارک خمینی بارها فامیلی خود را عوض کرده است: نخستین فامیلی پدربزرگ و پدر و خود خمینی ”هندی” بوده و بعد وقتی به قم میرود فامیلی خویش را به موسوی خمینی تغییر میدهد که مهر خود را هم با نام روح الله موسوی درست میکند و پس از چندی دوباره شناسنامه ای با فامیلی جدید مصطفوی میگیرد و در اسناد و مدارکی که پس از تبعید رضا شاه به دست انگلیسی ها و حمایت خمینی از آقای کاشانی دیده میشود از او با نام حجت الاسلام موسوی نام برده شده است و بر اساس اسناد و مدارک, خمینی دارای سه شناسنامه بوده است: اولی با فامیلی هندی از ثبت احوال شهر خمین توسط حسینعلی بنی آدم ثبت شده است و دومین شناسنامه با فامیلی موسوی خمینی از ثبت احوال شهرقم ثبت شده است و سومین شناسنامه با فامیلی مصطفوی از ثبت احوال شهر گلپایگان توسط جعفری نژاد ثبت شده است و پس از تشکیل جمهوری اسلامی, خمینی سعی کرد تمام سوابق خویش با فامیلی هندی و موسوی خمینی را از بین ببرد و عکسی که حکومت از شناسنامه خمینی نشان میدهد و در اینترنت قابل مشاهده است با نام روح الله و فامیلی مصطفوی است!
و جالب است که سه مطلبی که رشیدی مطلق در۱۷ دی سال ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات با عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه بدان اشاره کرد حقیقت داشت
یعنی:
۱) تبار هندی خمینی,
۲) همکاری چپ ها و توده ایها با آخوندها و مذهبی ها علیه شاه (در هنگام تشکیل نظام جمهوری اسلامی به رهبری خمینی شاهد همکاری چپ ها از جمله توده ای ها و بویژه فداییان اکثریت در شناسایی و لو دادن مخالفان خمینی بودیم)
۳) اینکه در آن مقاله نوشته بود چون خمینی در میان روحانیون عالی مقام کشور با همه حمایت های خاص موقعیتی بدست نیاورده بود در پی فرصت می گشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند (شاهد ماجرا نزدیکترین فرد به خمینی که شاگرد خمینی در حوزه بود و کسی است که برای خمینی نظریه ولایت فقیه را درست کرد یعنی آیت الله منتظری است که در خاطرات خود نوشته اند که با وجودی که خمینی فرد مسنی بود و سالها از زندگی او در حوزه میگذشت اما پس از اینکه آیت الله بروجردی که مرجع تقلید بزرگ شیعیان بودند و ریاست حوزه را برعهده داشته و مخالف دخالت روحانیون در سیاست بودند فوت نمودند آقای منتظری وقتی میخواست به منزل آیت الله گلپایگانی برود شاهد ازدحام جمعیت بسیار زیاد مردم بود که همانند آیت الله شریعتمداری مردم برای اعلام حمایتشان از مرجع تقلید آنان به آنجا مراجعه کرده بودند ولی وقتی به منزل خمینی میرود هیچ کسی را آنجا نمیبیند و همانطور که نوشته است اظهار مرجع تقلید بودن خمینی بعدها به درخواست منتظری و توسط آیت الله شریعتمداری برای حفظ جان خمینی و رهانیدن او از خطر اعدام به علت بلوایی که در مخالفت به انقلاب سفید شاه و حمله به قانون دادن حق رای به زنان راه انداخته بود و مذهبی ها را تحریک به حمله به دولت نموده بود انجام شد.
محمد رستگار – پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
نتیجه بسیاری از تحقیقات و پژوهش های انجام شده حکایت از آن دارد که پدر بزرگ خمینی (احمد هندی) زاده روستای کینتور درمنطقه بربنکی در ایالت اوتار پرادش هندوستان بود و بعد درکشمیر و بعد لکنو بوده و از لکنو کشور هند را ترک کرد و راهی نجف شده است, احمد هندی در نجف با شخصی به نام یوسفخان کمرهای، از اهالی روستای فرفهان از توابع خمین آشنا شد و همراه یوسف خان به روستای فرفهان خمین رفت و در آن روستا اقامت کرد،اگرچه با این تصمیم او، پیوندش با کشور هند قطع شد، اما بعد از آن نیز وی همچنان با لقب هندی شناخته میشد.
این لقب بعدها نیز به نوادگان او منتقل شد، بهگونهای که خمینی خود در برخی از غزلهایش از تخلص هندی برای خود استفاده میکند.(دیوان امام! تهران،چاپ سال ۱۳۷۲) و آیت الله مرتضی پسندیده برادر بزرگ و ناتنی (از پدر یکی بودن) خمینی، به صراحت اعلام کرد که پدربزرگش از هند آمده و بالاتر از اسم اجداد خود را در هند نمیتواند بیاد بیاورد(یعنی شجرنامه دال بر سید بودن ندارند) و راجع به پدر خمینی یعنی مصطفی هندی هم آیت الله مرتضی پسندیده میگوید:”پدرمان چند سالی از خمین رفت تا در پیش مراجع اصفهان و نجف تحصیل کند” و جالب است که او ادامه میدهد که:”اسامی اساتید پدرمان در اصفهان و نجف در خاطرم نیست ولی میدانم از مراجع بوده اند”! و جالبتر آنکه محقیقین نتوانستند کوچکترین اثر و نشانی از وجود و حضور مصطفی هندی در هیچ کدام از مراکز مذهبی پیدا کنند و به جای آن نشانه هایی از رد پدر خمینی (مصطفی هندی) در هند و عضویت در انجمن فراماسنری اخوّت وهمکاری مصطفی هندی در ایران با شرکت نفت انگلستان و ایران و فردی که به ظاهر مسلمان شده بوده به نام حاج ولیام سن پیدا کردند .
با بررسی کتاب خاطرات آقای سر دنیس رایت(دیپلمات انگلیسی در ایران) میتوان بیشتر به راز عدم حضور چندساله پدر خمینی(مصطفی هندی) پی برد, سر دنیس رایت (دیپلمات انگلیسی) در کتاب ”انگلیسیها در میان ایرانیان” بیان میکند که: {بسیاری از اداره امور جاسوسی انگلستان در ایران توسط کمپانی هند شرقی انجام میشد و به علت احترامی که مردم , حاکمان, امرا و درباریان ایرانی به آخوندهایی که سید بودن میگذاشتند و به علت جهل, خرافه پرستی و اعتقادی که مردم آن زمان ایران در دعانویسی سیدها برای حل مشکل و رفع چشم زخم و درمان بیماری داشتند بطوریکه ملاهایی که سید بودن نفوذ زیادی دراندرونی ها پیدا کرده بودند
و به خوبی به اخباراندرونی ها و محافل خصوصی دسترسی پیدا میکردند و به همین علت انگلستان بسیاری از جاسوسان خود را به شکل سید هندی به ایران میفرستاد تا ضمن جاسوسی سعی در نفوذ در بین مردم و حکومت کنند و اخبار را به موقع به انگلیسی ها بدهند و همچنین سیدهای هندی سعی میکردند در بین قبایل و عشایر نفوذ داشته باشند و آنها را علیه حکومت مرکزی تحریک کنند تا حکومت ایران ضعیف شود و حکومت ایران به فکر حرکت به سمت هندوستان و ضربه به مستعمره انگلستان نباشد و تحریک حکومت قاجار برای جنگ با روس ها از طریق سیدهای نفوذی و به بهانه جنگ با کفار و صدور فرمان جهاد و فشار به حکومت ایران برای جنگ با کافران و بعد شکست ایران و از دست دادن بسیاری از سرزمین های شمالی و حمایت انگلستان از تجزیه افغانستان از ایران در همین راستا بود و او در این کتاب بیان میکند که انگلستان چگونه هر چند سال یک بار جاسوسان خود را به هندوستان فرا میخواند تا به آنها آموزش ها و شیوه ها جدید نفوذ و جاسوسی را آموزش دهد.}
لازم به ذکر است برای اولین بار در ۱۷ دی سال ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات مقاله ای که با عنوان ”ایران و استعمار سرخ و سیاه” نوشته شده بود و تبار خمینی را از هند دانست که پس از آن مذهبی ها با اعتراض به نسبت دادن تبار خمینی به هند هیاهو و بلوا راه انداختند و آن را دروغ خواندند! و جالب است که یک سال بعدش در ۲۵ دی ۱۳۵۷ روزنامه اطلاعات آیت الله پسندیده برادر خمینی عنوان کرد که: ”جد ما از هند به ایران مهاجرت کرد.” و مردم یاد همان مقاله معروف با عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه به امضاء رشیدی مطلق افتادند و به این ترتیب هندو زاده بودن خمینی بر همه مسلم شد و مذهبی ها بلافاصله سعی کردند این مساله را عادی و بی اهمیت جلوه دهند!
نکته دیگر اینکه در زمان شاه, منتقدان خمینی به شعرهایی از خمینی اشاره میکردند که در آن خمینی به نام هندی تخلص کرده است اما در آن زمان مذهبی ها آن شعرها را دروغ، جعلی و شایعه های ساخته شده توسط شاه میدانستند اما سالها بعد آن شعرها با تصحیح شاعرانی همانند شهریار در جهت عرفانی و بهتر نمودن آنها و توسط موسسه تنظیم و نشر امام! خمینی منتشر شد و درستی و صحت صحبت های منتقدین خمینی ثابت شد و دیده شد درآن شعرها خمینی به نام هندی واقعاً تخلص کرده است, دراینجا به تعدای از آنها به نقل از “دیوان امام” ناشر موسسه تنظیم و نشر امام! خمینی، تهران، سال ۱۳۷۲ اشاره میکنم همانند:
راز عشق تو نگوید”هندی” چه کنم من،که ز رنگش پیداست (صفحه۵۰)
همه ایام چو”هندی” سر راهش گیرم،گرچه توفیق نظر درهمه ایامم نیست (صفحه۶۸)
”هندی” زهند تا به سر کویت آمده است،کی دل دهد به شاهی شیراز و ملک طوس (صفحه۱۲۸)
از بیت قبلی به خوبی میشود فهمید که چرا خمینی در جواب خبرنگاران که پرسیدند: چه احساسی دارید از برگشت به ایران؟ گفت:”هیچ”!
دیگر حدیث از لب ”هندی” تو نشنوی، جز صحبت صفای می و حرف می فروش (صفحه۱۳۱)
و به درستی راجع به بخت خود میگوید:
خوشدل از عاقبت کار شو ای ”هندی” از آنک، بر در پیــــر ره از بخت جـــــوان آمده ام (صفحه۱۳۹)
مخوان حدیث شب وصل خویش را ”هندی”،که بیمناک زچشم بد حسودانم (صفحه۱۵۶)
نهال عشقت اندر قلب ”هندی”،به غیر از آه و حسرت باقی نیست (صفحه۲۹۹)
و…
و عجیب بود که در زمان شاه مذهبی ها حتی به عمد چشمشان را بر روی کتاب هایی راجع به شرح حال خمینی که خودش انتشار داده بود بستند از جمله جلد دوم کتاب آثار الحجه در سال ۱۳۳۳ شمسی, صفحه های ۴۴ و۴۵ اسم پدر خمینی الاحمد الهندی ذکر شده است. بعدها در سال ۱۳۵۷ و همچنین در سال ۱۳۶۵ برادر بزرگتر و ناتنی خمینی(از پدر یکی بودن) یعنی آیت الله مرتضی پسندیده هندوزاده بودن خمینی را اعلام کرد و در کتابی به نام کتاب خاطرات آیت الله پسندیده, به کوشش محمد جواد مرادی نیا سال ۱۳۷۴, چاپ و صحافی موسسه انتشارات سوره, ناشر موسسه انتشارات حدیث, هندی بودن جد خمینی و اینکه فامیلی خانودگی آنها هندی بوده است را بیان کرد.
آیت الله پسندیده در کتاب خاطراتش میگوید:”حادثه جالبی که به هنگام صدور سجل (شناسنامه) پیش آمد, اعتراض مردم به نوشتن نام زنانشان بود (البته ایشان به عمد گویا فراموش کرده اند که آخوندها مردم را علیه رضا شاه تحریک میکردند, زیرا اولین قانون معروف به سجل احوال و یا آمار و ثبت احوال در ۱۴خرداد ۱۳۰۴ با پیگیری رضا شاه در پنجمین مجلس شورای ملی به تصویب رسید و آخوندها به مردم میگفتند که رضا شاه با تصویب این قانون به دنبال نابودی دین اسلام ناب محمدی است, او آمده و میخواهد اسم زن های شما را بنویسد و گفتن اسم زن و مادر به نامحرم جایز نیست.) ” و آیت الله پسندیده ادامه میدهد که:”ما فامیلی هندی را ثبت کردیم و بعدها چون فامیلی هندی شبهه وابستگی به انگلیسی ها را پیش میاورد من و روح الله (خمینی) فامیلی خود را عوض کردیم (جالبه نمیگن که چرا فامیلیشان شبهه وابستگی به انگلیسی ها را داشت) برای همین من فامیلی پسندیده را برای خود انتخاب کردم و روح الله فامیلی اش را به مصطفوی تغییر داد اما برادرمان نورالدین فامیلی اش هندی ماند و برای همین ما سه برادر, سه فامیلی متفاوت پیدا کردیم”!
براساس اسناد و مدارک خمینی بارها فامیلی خود را عوض کرده است: نخستین فامیلی پدربزرگ و پدر و خود خمینی ”هندی” بوده و بعد وقتی به قم میرود فامیلی خویش را به موسوی خمینی تغییر میدهد که مهر خود را هم با نام روح الله موسوی درست میکند و پس از چندی دوباره شناسنامه ای با فامیلی جدید مصطفوی میگیرد و در اسناد و مدارکی که پس از تبعید رضا شاه به دست انگلیسی ها و حمایت خمینی از آقای کاشانی دیده میشود از او با نام حجت الاسلام موسوی نام برده شده است و بر اساس اسناد و مدارک, خمینی دارای سه شناسنامه بوده است: اولی با فامیلی هندی از ثبت احوال شهر خمین توسط حسینعلی بنی آدم ثبت شده است و دومین شناسنامه با فامیلی موسوی خمینی از ثبت احوال شهرقم ثبت شده است و سومین شناسنامه با فامیلی مصطفوی از ثبت احوال شهر گلپایگان توسط جعفری نژاد ثبت شده است و پس از تشکیل جمهوری اسلامی, خمینی سعی کرد تمام سوابق خویش با فامیلی هندی و موسوی خمینی را از بین ببرد و عکسی که حکومت از شناسنامه خمینی نشان میدهد و در اینترنت قابل مشاهده است با نام روح الله و فامیلی مصطفوی است!
و جالب است که سه مطلبی که رشیدی مطلق در۱۷ دی سال ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات با عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه بدان اشاره کرد حقیقت داشت
یعنی:
۱) تبار هندی خمینی,
۲) همکاری چپ ها و توده ایها با آخوندها و مذهبی ها علیه شاه (در هنگام تشکیل نظام جمهوری اسلامی به رهبری خمینی شاهد همکاری چپ ها از جمله توده ای ها و بویژه فداییان اکثریت در شناسایی و لو دادن مخالفان خمینی بودیم)
۳) اینکه در آن مقاله نوشته بود چون خمینی در میان روحانیون عالی مقام کشور با همه حمایت های خاص موقعیتی بدست نیاورده بود در پی فرصت می گشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند (شاهد ماجرا نزدیکترین فرد به خمینی که شاگرد خمینی در حوزه بود و کسی است که برای خمینی نظریه ولایت فقیه را درست کرد یعنی آیت الله منتظری است که در خاطرات خود نوشته اند که با وجودی که خمینی فرد مسنی بود و سالها از زندگی او در حوزه میگذشت اما پس از اینکه آیت الله بروجردی که مرجع تقلید بزرگ شیعیان بودند و ریاست حوزه را برعهده داشته و مخالف دخالت روحانیون در سیاست بودند فوت نمودند آقای منتظری وقتی میخواست به منزل آیت الله گلپایگانی برود شاهد ازدحام جمعیت بسیار زیاد مردم بود که همانند آیت الله شریعتمداری مردم برای اعلام حمایتشان از مرجع تقلید آنان به آنجا مراجعه کرده بودند ولی وقتی به منزل خمینی میرود هیچ کسی را آنجا نمیبیند و همانطور که نوشته است اظهار مرجع تقلید بودن خمینی بعدها به درخواست منتظری و توسط آیت الله شریعتمداری برای حفظ جان خمینی و رهانیدن او از خطر اعدام به علت بلوایی که در مخالفت به انقلاب سفید شاه و حمله به قانون دادن حق رای به زنان راه انداخته بود و مذهبی ها را تحریک به حمله به دولت نموده بود انجام شد.
محمد رستگار – پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
Friday, January 29, 2016
گوشه ای ازجنایات روسها علیه ملت ایران
کسروی در تاریخ هجده ساله آذربایجان صحنه اعدام ثقه الاسلام و تنی چند ازمشروطه خواهان بنام را در عصر عاشورا چنین توصیف کرده: “هنگامه دل گداز بس سختی می بود.
مرگ سیاه یک سو و غم و درماندگی کشور یک سو، خدا می داند چه دل سوخته ای درآن ساعت می د…اشتند. ثقه الاسلام به همگی دل می داد و از هراس و غم ایشان می کاست.
چون خواستند دار زنند.
نخست شیخ سلیم (از مسئولین اجتماعیون _ عامیون) بیچاره خواست سخنی گوید افسر دژخوی روسی سیلی و مشت به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنشان انداختند وکرسی را از زیر پایش کشیدند.
دوم نوبت ثقه الاسلام بود، شادروان همچنان بی پروا می ایستاد… بالای کرسی رفت.
سوم ضیا العلما را خواندند.به روسی با افسر سخن آغاز کرده می گفت ما چه گناه کرده ایم… آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟ دژخیمان دست او را از پشت بستند و با زور بالای کرسیش بردند.
چهارم صادق الملک را خواندند.
پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند ، او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان را به گردنانداخت .
ششم قلی خان که پیرمردی بود را پیش خواندند .
هفتم نوبت حسن بود (پسر ۱۸ ساله مسیو) جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلندداد زد: “زنده باد ایران”، “زنده باد مشروطه” و پس از او نوبت قدیر پسر شانزده ساله رسید و او را نیز (با توجه به کینه ای که به علی مسیو داشتند) بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند.
روسیان برای آنکه دژخویی خود را نیک نشان دهند، باری آن نکردند چشم هایاینان را بندند و یا چون یکی را می آویزند و بالای دار دست و پا می زند دیگران را دور نگه دارند. برادر را روبروی چشم برادر به دار کشیدند. چنان که از پیکره ها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمان ها را چنان نینداختند که زود آسوده گرداند. بیشترشان تا دقیقه ها گرفتار شکنجه جان کندن بوده اند
درحمایت ازمحمد علی میرزا شاه مستبد ومشروعه خواه علیه نهضت مشروطیت
با دیگران به اشتراک بگذارید:
رقص زیبای صدها پهباد با سمفونی ۵ بتهوون
اینتل به تازگی تبلیغی درست کرده است که در آن صد پهباد با سمفونی پنج
بتهوون به رقص در میآیند. تنظیم برنامه کامپیوتری این رقص هماهنگ ماهها
وقت برده است اما زیبایی و نورافکنی و پرواز این هواپیماهای بیسرنشین و
همه فنحریف تماشایی است.
Thursday, January 28, 2016
خدا چرا عاشق شدم....
ترانه ؛؛ خدا چرا عاشق شدم
خواننده ؛؛ محمود وصفی
آهنگساز ؛؛ فریدون خشنود
شاعر ؛؛ سعید دبیری
خواننده ؛؛ محمود وصفی
آهنگساز ؛؛ فریدون خشنود
شاعر ؛؛ سعید دبیری
توی هیچ طویله ای انقدر گاو و شتر و الاغ پیدا نمیشه جز تو ایران که یک علامه طویله داره از قم مرکز تا طویله مشهد . تازه چقدر خوشحالم هستند آمریکایی فارسی باهاش صحبت کرده , قیافه فرمانده و عنچوس بزرگ معذرت یعنی رهبر ما خدا داریم آنها ندارند فقط ان بیخوداها ننه ما را بد جوری گا .........................................................دن .
Wednesday, January 27, 2016
Tuesday, January 26, 2016
Monday, January 25, 2016
Sunday, January 24, 2016
Friday, January 22, 2016
Thursday, January 21, 2016
ISIS Fighters Receive Pay Cut, Get to Keep Martyrdom Benefits
ISIS cuts its fighters' salaries by 50%
The caliphate has indeed been going through a rough patch, losing ground to U.S.-backed Iraqi and Kurdish forces on its eastern flank, and Russian-backed Syrian regime forces in the west. As ISIS gets much of its funding from the extortion and “taxation” of people in the areas it controls, these setbacks hurt its bottom line. Attacks on ISIS’s oil reserves may also be contributing to the group’s money woes.
Nonetheless, there’s little indication that the flow of fighters from
around the world to ISIS has slowed significantly, despite the
difficult times and some evidence that it’s become harder for foreign
fighters to cross the Turkish border into Syria. A U.S. official told
NBC last week that the number of ISIS foreign fighters on the
battlefield has increased by 6,000
since this past fall and more than 16,000 in the past year. It seems
pretty safe to assume that most of these recruits aren’t in it for the
money, so who knows what impact the salary cuts will have.
Wednesday, January 20, 2016
Tuesday, January 19, 2016
Monday, January 18, 2016
Sunday, January 17, 2016
Saturday, January 16, 2016
Friday, January 15, 2016
Thursday, January 14, 2016
Monday, January 11, 2016
Sunday, January 10, 2016
اشرف پهلوی، زنی که قدرت رهبری اش را به سخره گرفتند
جدیدترین عکس اشرف پهلوی در سال۹۴
اشرف
پهلوی بیش از هر زنی در تاریخ معاصر ایران سوژه جوک های جنسی، بی بند و
باری، خیانت به منافع ملی و متهم به حفظ سلطنت خاندان خود بوده است. این زن
را تا کنون یک تاریخ نویس بیطرف ننوشته است و چهره اش از زیر غبار شایعه و
تهمت بیرون نیامده است.
اشرف پهلوی را هنوز بیطرفانه و فارغ از ترس از نقد و نظر
ننوشته اند. اطمینان ندارم که در سالهای پیش از ابتلا به آلزایمر، کسی را
به حریم خود راه داده باشد تا دست کم بیشتر از خود بگوید و از تاریخی که
سرنوشت او را به سرنوشت ایران معاصر گره زده پرده برگیرد. البته نگارش
تاریخی در باره این زن، هنوز دیر نیست. فقط امید به این که تاریخ نویس های
علاقمند به پیش داوری های رایج وارد این حوزه نشوند، اندک است.
اشرف پهلوی خواهر توامان شاه بود. با پنج ساعت تاخیر نسبت به
برادر وارد زندگی پر آشوب خود شد. اما آن چه از او یک انسان خبرساز ساخت،
جنسیت بود، نه تاخیر در ورود به صحنه زندگی.
خواهر و برادر از یک صلب به وجود آمدند. در یک بطن پرورده
شدند، با یکدیگر رشد کردند. اما آن که همیشه از بدو تولد "شاه" بود،
محمدرضا بود. اشرف با حسرت او را می نگریست. دوستش داشت و در بسیاری عقب
گردهای سیاسی، از او بدش می آمد. گاهی دور از چشم او دست به کارهائی می زد
تا شاید آن ضعف ها را جبران کند. می شود اسمش را توطئه با هدف حفظ سلطنت در
خانواده اش گذاشت. حتا با این فرض هم قابل مطالعه همه جانبه تاریخی است.
نه داوری های فارغ از مطالعه.
اشرف پهلوی در بیشتر بحران های سیاسی و رویدادهای مهم سیاسی
دخالت می کرد. برخلاف دیگر خواهران و برادرانش، در برابر رویدادهای سیاسی
بی عمل نبود. سکوت نمی کرد. از این رو تمام زندگی خصوصی اش را با جوک های
اپوزیسیون دینی و غیردینی، می کشاندند به کف خیابان. با کلی اغراق و تمسخر.
هرگز به صورت جدی ننشست تا با خبرنگاران یک دل سیر پیرامون درست و نادرست
بودن جوک ها و شایعات توضیح بدهد. از دو حال خارج نیست. یا می خواست حرمت
برادر را نگاه دارد یا معتقد بود هرچه می خواهند بگویند. من آن کاری را می
کنم که عقیده دارم درست است.
این دو خواهر و برادر توامان، با یکدیگر تفاوت های شخصیتی
فاحش داشتند. اشرف رک و بی پروا بود و سر نترس داشت. خیلی جاها زیر بال
برادر را می گرفت. رجال کشوری و لشگری دوستش نداشتند. اما احتیاط را از دست
نمی دادند و خوب می دانستند اشرف در صورتی که مورد بی اعتنائی قرار گیرد،
برای تنزل آن مقام که او را نادیده گرفته، از پا نمی نشیند.
اشرف پهلوی به هر رویداد سیاسی که پا می نهاد، پیرامون رفتارش
قصه سازی می شد. اگر می رفت به دیدار استالین برای بهبود روابط یا به هر
دلیل سیاسی دیگر، تبعات این سفر از زبان رایج مردم، محدود می شد به این که
استالین به او یک پالتو پوست گرانبها هدیه داده و بنابراین...
در دوران رفع اختلاف با حکومت عراق که به آشتی و قرارداد
الجزیره منجر شد، سفر سیاسی اشرف پهلوی به عشق و عاشقی با صدام حسین سر
زبانها افتاد.
لحظه لحظه از زندگی سیاسی او با رنگ های جنسی در شبنامه های درون کشور و بولتن های اپوزیسیون بیرون کشور، نقاشی می شد.
تردید نیست که خوب یا بد، جای پاشنه های کفش اشرف، روی اسناد
37 سال سلطنت برادرش باقی است. برادر نیز در بسیاری رویدادها اراده می کرد
این چهره زنانه را از اندام سیاسی زندگی شاهانه خود، به خصوص در سالهائی که
بیشتر مقتدر شده بود، پاک کند. ولی نمی توانست. اشرف زن سرکشی بود که زیر
انبوه شایعات سر فرود نمی آورد. بی گمان عقده های بر دل انباشته فراوان
داشت. هرگز درون خلوت خود نپذیرفت که زن بودن مانع سلطنت و سیاست ورزی و
سروری است. عمر را بر سر آن گذاشت تا ثابت کند اگر چیزی در زندگی طبیعی کم
دارد که همانا جنسیت مردانه است، اما چیزی در زندگی سیاسی بیش دارد که اسمش
ایستادگی به هر قیمت است. حتما در اثبات برابری خود با جنسیت برادر
توامان، اشتباه هم مرتکب شده، اما در این که شماره اشتباهات او همان اندازه
است که دشمنان زنانگی اش گفته اند، باید شک کرد.
اشرف پهلوی سرانجام به جبران ناکامی های جاه طلبانه خود که از
جنسیت او مایه می گرفت، تغییر در موقعیت حقوقی و اجتماعی و رفاهی زنان را
وجهه همت قرار داد. راه سازمان ملل متحد را پیش گرفت. سازمان زنان ایران با
ریاست عالیه او منشاء بسیار خدمات شد که دو بانوی انقلابی سرشناس، در
روزهای ملتهب انقلاب راه افتادند. جمعی هم به دنبال شان و همه نشریات با
ارزش و تحقیقاتی آن سازمان را که عموما پیرامون حقوق زن و برابری بود به
آتش کشیدند. همان ها اینک برای اندکی تایید صلاحیت از شورای نگهبان دریوزگی
می کنند.
قصه ها طولانی است و فرصت بهتری می طلبد. اینک به انگیزه مرگ
یک بازیگر مهم سیاسی از جنس زن که تاریخ سیاسی و معاصر ایران را نمی توان
بدون ورود به حریم فردی و اجتماعی و سیاسی اش، بازخوانی کرد، چهره در نقاب
خاک دارد.
شگفتا از بازی های چرخ روزگار که تاریخ مرگ این بازیگر سیاسی
را روز 17 دی قرار داد. روز کشف حجاب اجباری توسط پدرش رضا شاه که خود پاره
ای است مهم و تاثیرگذار در تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر ایران.
اشرف پهلوی درگذشت و یک تاریخ را با سکوت خود خواسته اش دفن
کرد. ایکاش این برداشت من غلط باشد و بشنویم که او بسیاری ناگفته های تاریخ
معاصر را با زبان یا قلم خودش افشا کرده است.
اشرف پهلوی، بیشترین نیروی خود را صرف کرد تا بگوید زن است.
سیاستمدار است. جهان مدرن را می شناسد. می داند راهیابی زنان کشور به پست
های کلیدی سازمان ملل متحد، حرکتی است به سوی کمال. با این همه هرگز
نپذیرفت تا از خواسته های زنانه خود بگذرد. باری هم که سیاستمدارانه به
عیادت یک مقام مذهبی به قم سفر کرد، از این عیادت در محافل مذهبی ابراز
تنفر شد.
افسوس نفهمیدیم این ابراز تنفر روحانیت، ابراز تنفر نسبت به
تمام زنانی است که می گویند ما هستیم و برابری می خواهیم. تازه امروز پس از
37 سال که روحانیت حکومت را گرفته است، می بینیم با زنان کابینه دولت
اسلامی خودش، همان می کند که با اشرف پهلوی می کرد. زنان ایرانی انتشار
روزنامه هائی مانند "یالثارات" را در زمان شاه به خواب هم نمی دیدند.
چه حیف که زنان ایرانی این واقعیت تلخ و دردناک را دیر
فهمیدند. حتا زنده یاد هما ناطق تاریخ نویس بلند مرتبه این سرزمین که تاریخ
را مثل کف دستش می شناخت، صادقانه گفت که نفهمیدیم یا وقتی فهمیدیم که
دیگر دیر شده بود.
شهروندان ایرانی برای سفر به ترکیه مجبور به گرفتن ویزا خواهند بود
بنا به گزارش سایت خبری بی بی سی ترکی، طبق توافقی که با اتحادیه اروپا انجام شده است، دولت ترکیه به منظور ساماندهی بحران پناهندگی، در ماه ژوئن (خرداد ۹۵)، معافیت ویزایی ۸۹ کشور از جمله ایران و روسیه را لغو خواهد کرد.
این درحالیست که این شرایط ۱۰ میلیون توریستم را تحت تاثیر قرار خواهد داد .
بنابراین شهروندان ایرانی و روس برای سفر به ترکیه مجبور به گرفتن ویزا خواهند بود.
بنا به گزارش سایت خبری بی بی سی ترکی، طبق توافقی که با اتحادیه اروپا انجام شده است، دولت ترکیه به منظور ساماندهی بحران پناهندگی، در ماه ژوئن (خرداد ۹۵)، معافیت ویزایی ۸۹ کشور از جمله ایران و روسیه را لغو خواهد کرد. این درحالیست که این شرایط ۱۰ میلیون توریستم را تحت تاثیر قرار خواهد داد . بنابراین شهروندان ایرانی و روس برای سفر به ترکیه مجبور به گرفتن ویزا خواهند بود. اتحادیه اروپا به شهروندان کشور ترکیه اجازه ورود بدون نیاز به دریافت ویزا از ماه اکتبر سال جاری را داده است منبع : بی بی سی...
اتحادیه اروپا به شهروندان کشور ترکیه اجازه ورود بدون نیاز به دریافت ویزا از ماه اکتبر سال جاری را داده است
Saturday, January 9, 2016
این هنرمند ۳۲ساله که به اجرای “پرفورمنس”های برهنه شهرت دارد، در زمان این اعتراض ۲۰ دقیقهای، پلاکاردی در دست داشت
تقاطع: “میلو موقه” مدل و
هنرمند سوییسی مقیم آلمان، صبح روز جمعه (۸ ژانویه-۱۸ دی) در هوای ۴ درجهی
سانتیگراد در مقابل کلیسای جامع شهر کلن آلمان برهنه شد تا به بیش از ۱۲۰
مورد آزار جنسی و خشونت صورتگرفته علیه زنان این شهر در شب سال نو
میلادی، اعتراض کند.
این هنرمند ۳۲ساله که به اجرای “پرفورمنس”های
برهنه شهرت دارد، در زمان این اعتراض ۲۰ دقیقهای، پلاکاردی در دست داشت
که روی آن نوشته شده بود: «به ما احترام بگذارید! ما سوژه دم دستی شما
نیستیم، حتی زمانی که برهنه باشیم.»
خانم “موقه” در گفتگو با خبرنگارانی که در محل
حضور داشتند، دلیل حرکت اعتراضیاش را اینگونه توضیح داد: «به عنوان یک
زن، میخواهم نمونهای باشم از زنانی که خودشان را پنهان نمیکنند بلکه با
اعتمادبهنفس میایستد و از ارزشهایشان دفاع میکنند. من به دیگران
اجازه نمیدهم که برایم تصمیم بگیرند که چه کاری را به عنوان یک زن، “باید”
یا “نباید” انجام بدهم.»
به نوشتهی وبسایتهای خبری، پلیس شهر کلن که
در زمان این اعتراض تکنفره در محل حضور داشت، اخلالی در آن ایجاد نکرد و
در مقابل از چندین مرد جوان که در نزدیکی کلیسای جامع و ایستگاه اصلی مترو
شهر کلن توقف کرده بودند، خواست که محل را ترک کنند.
آزار جنسی و حملات خشونتآمیز به دهها زنان در
شب سال نو در شهر کلن، چه از نظر کمیت و چه از لحاظ ماهیت آن، شوک بزرگی
را در فضای اجتماعی و سیاسی این کشور و جهان به وجود آورده است.
وزارت کشور آلمان روز جمعه از شناسایی ۳۱ مظنون
ایجاد این مزاحمتها خبر داد و اعلام کرد که ۱۸ نفر از آنها پناهجویانی
از کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا بودهاند. به گفتهی سخنگوی این
وزارتخانه، ۳۱ مظنون شناساییشده را ۹ الجزایری، ۸ مراکشی، ۵ ایرانی، ۴
سوری، ۲ آلمانی، یک عراقی، یک صربستانی، و یک امریکایی تشکیل میدهند.
پیشتر شاهدان عینی به خبرگزاریها گفته بودند
که در شب سال نو، نزدیک به ۱۰۰۰ مرد با ظاهری خارجی، در مرکز شهر کلن به
زنان حمله کرده و آنها را مورد تهدید و آزار قرار دادهاند.
روز گذشته همچنین، “ولفگانگ آلبرز”، رییس پلیس کلن به دنبال بالا گرفتن انتقادها، وادار به کنارهگیری از سمت خود شد.
این اتفاقات، بهانهای را در اختیار مخالفان
دستراستی آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان قرار داده تا به سیاستهای او در
پذیرش ۱/۱ میلیون پناهجو در سال گذشته میلادی حمله کنند.
Friday, January 8, 2016
Subscribe to:
Posts (Atom)
اما امروز دقیقا روز درگذشت این بانو، نوشته های حسین فردوست در کتابش رو منتشر کردند... خاطرات پالانچیان رو منتشر کردند...
سرچ کردم تا بلکه بتونم پاسخی براشون پیدا کنم... این صفحه رو پیدا کردم... با کلی امید باز کردم... خوندم...اما جوابی نیست که بشه بهشون داد...لطفا کمکم کنید
. عجیب نیست که هیچکس از اپوزیسیون بسیار خطارکار شاه تا وقتی که اینها نمرده اند چیزی برای گفتن ندارد؟!