Wednesday, March 24, 2021

ببخشید متن طولانیست ولی با تامل بخوانید؛........بیایید تاریخ ایران را بخوانیم.....!

 


ببخشید متن طولانیست ولی با تامل بخوانید؛

نوشته زیر، نیشتری است بر دمل یکـهزار و پانصد ساله انحطاط فرهنگ ایران و ایرانی.

هشداری است به معدود قهرمانانی که روزی برای کشورشان قد علم خواهند کرد که با آگاهی و پند از تاریخ، قدم به میدان کارزار بگذارند.

و در صورتیکه هدفشان تنها نجات کشور، بدون دارا بودن مرهمی کارساز برای زیر و زبر کردن این فرهنگ منحط نباشد. باید گفت و نوشت که:

باش تا صبح دولتت بدمد.

نوشتهٔ ناشناسی، کمی آشنا با تاریخ.

من یک ایرانیم که در ایران و آمریکا تحصیل کردم و فعلاً در ایالت فلوریدای آمریکا زندگی‌ میکنم.

خيلی دلم میخواست چند جمله در این روز های سخت برای دل گرمی و تمجيـد از ايــران و ايــرانی بنویسم ولی دروغ چرا؟

کجــای این مــلت افتخــار دارد؟!

يک مشت دزد، کلاّش، متظاهر، خائــن، فرصت طلب، تنبـلِ حق ناشناس و پُشـت هم انداز، در يک منطقـه از این دنيـا بنــام ايــران جمع شده‌اند و دلشان خوش است که نزدیک به هزار و پانصد سال پیش، آدم بوده اند.

بی تردید، این سـرزميــــن هیچگاه موجـوداتی با صفـات بالا را کم نداشته است.

به این دلیل که:

اُمتـّـی ( اُمت يعنی گله شتر) که آريوبرزن‌اش را يک ایرانی خائن  لو میدهد.

 امتی که بابک خرمدین‌اش را افشین که آنهم يک ایرانی است تحويـل خلیفه ميدهد.

امتی که کریم خان زندش چند سالی بیشتر دوام نمی‌آورد ولی قاجاریه‌اش تمام نشدنی است.

امتی که امیر کبيرش را میکشند و جايش يک دلقک میگذارند و آب از آب تکان نمیخورد.

امتی که رضاشاهش از بی كفايتی حاكمان قاجار، با قدرت و لیاقت خود و کمک يارانش سر كار می‌آيد و پس از مدتی که خارجی ها او را تبعيــد ميکنند، و مردمش همه جشـن ميگيــــرند.

 امتـی که محمد رضاشاه را میدهد و خمینی را میگیرد.

امتی كه 99 درصدش به جمهوری اسلامی رأی میدهد بدون اينكه بداند چه معجونی است.

امتـی کـه چهل و یک سال است روی سرش میزنند.

و بالاتر از همه:

امتی که در سال 57 با جمعیت پنج مليونی به استقبال امامش ميرود...

و بعد از ده سال، این امام ارمغانی جز فساد، گرانی، تورم، جنگ، نکبت و مرگ برای ايشان نمی آورد و اینبار با جمعيت ده مليونی به تشييع جنازه‌اش ميرود!

آیا آنچه که واقعاً به آن معتقدید نهایتِ بلاهت نيست؟

اين امت، اُمّتی كه ادّعا داریم هنر نزد او است و بس،

سروریِ تازيان را به درازای ۵۰۸ سال تحمل کرد؟

طی اين سالها، اعراب اموال ایرانیان را به غنیمت گرفت، زنان آنان را کنیز و مردان آنان را غلام کرد.

ایرانیان موالی شدند.

انها با اين عنوان، ایرانیان را تحقیر کردند.

حقِ داشتنِ مقامهای کشوری و نظامی را از او گرفتند.

عربها با موالی راه نمی‌رفتنـد و به آنان اجازه نمی‌دادند که بر جنازهٔ اعراب نماز بگزارد.

موالی حق ازدواج با عرب را نداشت.

موالی باید پیاده به جنگ میرفت و از غنائم هم سهمی به او داده نمیشد.

موالی به نام پیشین خود خوانده نمیشد.

او باید به نام کسی که او را اسیر کرده، يا در بازار برده فروشان خریده بود، يا به نام يک عرب خوانده میشد.

این ایرانیان خوش غیرت ۵۰٨ سال اين حقارت را به جان خریدند و غير از حدود ده مورد جدی، مقاومتی از آنان ديده نشـد.

اين بحساب من میشود يک مقاومت در هر ۵۰ سال!!!

فکر نکنید که بعد از ۵۰٨ سال ایرانیان بیدار شدند و قیام کردند و حکومت خلیفه را بر انداختند.

خير! بايد يک مغول بنام هلاکو می‌آمد و به حکومت عباسیان پایان میداد.

بعد از ۵۰٨ سال نوکری عرب، حالا نوبت نوکری مغولان به مدت ۳۰۰ سال شده بود.

اگر متوسط مقاومت در مقابل اعراب ۵۰ سال بود، در مقابل مغولان، در یکصد سال اول هیچگونه مقاومتی نشان داده نشد.

قیام سربداران در خراسان بیش از یکصد سال پس از حمله مغول روی داد.

پس از ۳۰۰ سال، آقایان صفوی تشریف آوردند و مذهبِ من در آوردیِ خودشان(تشیّع) را که خود از عباسیان و مغولان مخرّب‌تـر بود، به ارمغان آوردند.

اين ملت با غيرت!!! هيچـوقت نتوانست است کار مثبتی برای مملکت اش انجام بدهد.

بيخودی پُزِ تاریخِ پُر فتوحِ دو هزار و پانصد ساله و تمدنِ هفت هزار ساله را به رُخ هم نكشيم.

جوابتان در كتاب "سازگاریِ ايرانی" به قلم مهندس مهدی بازرگان است.

وقتی بنا باشد ملتی به طور جدی با دشمن روبرو نشود و تا آخرین لحظه نجنگد، یا بعد از مغلوب شدن، سر سختی و مقاومت نکند بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب يوناني را بپذیرد، اعراب كه بیایند، در زبان عربی کاسه گرمتر از آش شده، صرف و نحو بخواند و كمر به خدمتِ خلفای عبّاسی بسته و دستگاهشان را به جلال و جبروت ساسانی برساند و در مدحِ سلاطین تُرك همچون سلطان محمود غزنوی آبدارترين قصاید را بسراید و غلام حلقه بگوش چنگیز و تیمور شود و خدمتگزار و وزیرِ فرزندانش گردد.

يعنی هر بار برنگِ حاکمِ جدید در آمده، به هر كس و ناکس تعظیم و خدمت كند.

ایا دلیل ندارد كه نقش و نام چنین مردمی اصولا از صفحه روزگار برداشته شود؟

می پرسید چرا؟

چون به جوجه نذری در سوگواری و سرور احتیاج است.

علاوه بر اين:

 ايراني را كه امروز می بينيد، وجودش مدیون بُلشويك هاست.

می پرسید چرا؟

چون در سال ۱۹۰۷، انگلیس و روسیه تزاری با هم توافق كردند كه ایران را بين خود تقسیم كنند و حتی انگیسی ها از جنوب وارد شده بودند اما ایران شانس آورد که در آن موقع انقلاب ۱۹۱۷ پیش آمد و برنامهٔ اشغال ایران معلّق ماند.

حسن نراقی در كتابی بسیار روشنگر بنام: "چرا در مانده ايم، جامعه شناسي خودمانی" میگوید:

 "اگر به سراسر اين تاریخ نگاه كنيد، با اغماض هايی جزئی، سراسر آن يک طیف یك نواخت و تکراری و سینوسی است.

 قبیله‌ای دچار ظلم و ستم و رکود، و پس از آن  دچار رخوت، بی تفاوتی و نومیدی میشود و ناگهان يک قوم، يک سرکرده، يک جریان، يک همسایه، فرصت را مغتنم میشمارد.

در دستش شمشیر(امروزه تفنگ) و در كامش زبان چرب و وعده هاي فریبنده بنام... فقیه که در كلّه اش جز به غارت و تاراج به هیچ چیز ديگری نمی‌اندیشد. يعنی برای فتح فقط به زور بازو نياز است و ويرانی و آتش زدن، فاتح میشود.

قبلی‌ها را يا ميكُشد، يا فراری میدهد و جایشان می نشيند، و از درون این قبیله يک عده كه نه شهامت کشته شدن را داشتند و نه قدرت و يا شانس فرار، به سرعت تغيير شکل می‌دهند، با فاتح به صورت کاسه داغ‌تر از آش همداستاني ميكنند و میشوند دست راستش!

يحیی برمكي در خدمت هارون الرشید قرار ميگيرد.

خواجه نظام الملك میشود همه كاره سلطان ملکشاه سلجوقی.

خواجه نصیرالدین طوسی میشود دست راست خان مغول.

میرزا ابراهیم کلانتر با هزار دوز و كلك، حکومت را از زنديه می گیرد و میدهد بدست قاجاريّه.

 اما:

چون تدبیر نيست (و اگر هست اختصاصاً در جهت منافع شخصی به كار ميرود)، برنامه ريزي نيست، مديريّت پایدار نيست، درایت نيست، خيلي زود شمارش معکوس شروع میشود.

 سراسر تاریخ گذشته مان را نگاه كنيد.

گرفتن به همت يک مرد نظامی انجام می‌شود.

چون برای گرفتن فقط زور لازم است و آتش زدن و زبان از حلق درآوردن.

اما وقتی اوضاع آرام شد، می‌بينيد كه حتی نادر شاه كه برای ايرانیِ سرافکندهٔ بعد از صوفيه، اين چنین اعتباری را فراهم آورده، قادر به ادامهٔ كار نيست.

چون تمرین سازندگی نکرده، آمادگی و سواد لازم را برای كار ندارد.

بنابر اين همان رويهٔ نظامی را آنقدر ادامه میدهد كه مردم برای تامین مالیات، مجبور می شوند دختران خود را به ترکمن ها بفروشند و وقتی دیگر به جان آمدند، باز شروع میشود، روز از نو و روزی از نو...

 مي بينيد كه افتخار صادرات ناموس به دوبي و پاکستان چیز تازه ای نيست و قبلاً هم مفتخر به این بی‌ناموسی بوده‌ايم.

 از قدیم‌مان، در اخيرِمان چه داریم؟

 انقلاب مشروطيّت؟

 اگر فکر ميکنيد انقلاب مشروطيّت کار اين خوش غيرتان بوده، اشتباه می کنید.

اگر سفارت انگلیس نبود و مشروطيّت به نفعش نبود، انقلاب مشروطيّت هم اتفاق نمی‌افتاد.

رجوع كنيد به دیگ‌های پلو و خورشت در باغ سفارت انگلیس توسط مشروطه طلبان.

لطفاً در ارائهٔ افتخارات اخيرترِمان زیاد جلو نيائيد كه: "بوی گندش دل و جان را تافته است".

امتـی که هر بار پهلــوانی زائيــد که بی‌تردید، درگذشته و حال  حیات داشته و دارند، اما در عوض، صد ها خائن پس‌انداخت که آن پهلوان را بکشنـد.

در مورد شان چه میتوان نوشت؟

روزی که روزنامه‌های تهران بزرگ نوشتند *شـــاه رفت*

آنهم تنها شاهی كه در طول شاهنشاهی ٢٥٠٠ ساله، تنها شاهی بود كه تحصیلات و درک درستی از کشور داری داشت و ایرانی ویرانه را آباد کرده بود،

من در خیابان پهلوی سه راه یوسف آبــاد شاهد بودم که چه جشنی بــود و چه شيرينـی خورانی، و ما تحصیل كرده‌ها که با پول ملت از دانشگاه‌های همان شاه به اصطلاح خائن، فارغ التحصیل شده بودیم، او را بیرون كردیم و بجايش یک ملّای مکتب رفته و دانشگاه ندیده كه در ماه ديده بوديمش آوردیم.

و چند روز بعد هم تخت سلطنت را  دو دستی به دستان آغشته بخونش تقدیم کردیم.

 و انگاه هم که هوا پـس شــد، به آمريکــا و چهار گوشه دنیا آمدیم .

رفقا، من و امثــال من ايران را به اندازه کافی آباد کرده بوديــم و حالا نوبـت آباد کـردن دنیا بـــود!

این نوشته را حدود هفده و یا هجده سال پیش منتشر، و حال در ادامه آن را بروز کرده‌ام.

کوروش کلهر

ژوئن ۲۰۲۰

41 سال تمام شاه را فردی مزدور و ضد وطن بنامی و بعد زمانی که ویروس کرونا آمد بیمارستانهای ساخت اوست که به داد ملت میرسد چون طبق گفته خود وزیر بهداشت در شهر تهران بعد از انقلاب فقط یک بیمارستان دولتی ساخته شده.

در حالی که هزاران امامزاده‌ای که در 41 سال گذشته شد همگی با متولی‌هایشان به *اندازه یک صابون گلنار* هم به کاهش این مشکل کمک که نکردند هیچ بلکه اتفاقا همانها مشکل را اشاعه دادند.

41 سال تمام خرج کشورهای شیعه کردیم و وقتی به مشکل افتادیم هیچکدام به ما کمکی که نکردند هیچ تازه محصولات پزشکی‌مان را هم بلعیدند و در انتها امارات سنی مذهب بیشترین کمک را به ما کرد.

شاید امارات داشت زحمات محمد رضا شاه را جبران میکرد. (آخر بیمارستان ایرانی دوبی که حتی هنوز زمین‌ش به نام شهبانو هست، اولین بیمارستان مجهز دوبی بود و هنوز شلوغترین بیمارستان امارات)

و شاه این بیمارستان مجهز را به امارات هدیه داد و امارات همچنان خود را مدیون ایران میداند!

41 سال تمام همه کشورهای عربی دشمن‌مان بودند به غیر از عمان! و این عمان بود که میانجیگری با آمریکا و غرب را میکرد تا جنگ نشود و تحریمها برداشته شوند؟ چرا؟

چون شاه در نبرد ظفار به عمان کمک کرد تا شورشی های تندرو را سرکوب کنند و در نتیجه عمان تبدیل به امن‌ترین کشور خاور میانه شود و هنوز در حال پس دادن این لطف شاه به ملت ایران است.

 

41 سال تمام آمریکا و غرب را ابلهانه پیف پیف کردیم، الان ملتمسانه به جای دعا و نماز، چشم‌مان به دستان پرتوان دانشمندان کشورهای غربیست که برای ما راه حل را پیدا کنند.

41 سال احمقانه مرگ بر آمریکا بگویی و از دیوار سفارت بالا بروی و پهلوی را خائن بنامی؟!

و وقتی به ذلت افتادی، دست به دامان پیمان مودت سال ۱۳۳۴شوی!

اگر خجالت می‌کشید تعارف نکنید

ما حاضریم بجای شما جام زهر بنوشیم؟

در سال ۱۳۳۴شاهنشاه قراردادی با آمریکا منعقد نمود بنام "قرارداد مودت".

طبق این قرارداد آمریکا نمی‌تواند بر علیه نیازهای اصلی ملت ایران اقدام کند.

اکنون پس از ۶۴سال ایران با استفاده از آن قرارداد آمریکا را محکوم و رأی دادگاه لاهه به نفع ایران صادر گردید‌

محمدرضاشاه از اعماق تاریخ معاصر به فریادمان رسید.

ساده‌ترین برداشت درباره رای دیوان لاهه این است که پیمان مودت 1953 با آمریکا بسیار معتبر تر و آبرومندانه تر از توافق برجام است...

چرا که طبق برجام نمی‌شد از آمریکا شکایت کرد! اما طبق پیمان مودت شکایت کردیم و رای گرفتیم.

شاه بیش از نیم قرن پیش پیمان‌ نامه‌ای امضا کرد که خاصیتش حتی در سیاه‌ترین دوره رابطه ایران و آمریکا، پابرجا مانده.

همان‌هایی که شاه را " نوکر آمریکا " می‌خواندند دست به دامن یکی از میراث او شدند...

بیایید تاریخ ایران را بخوانیم


No comments:

Post a Comment